بر فراز آسمان ها

بر فراز آسمان ها

مثبت اندیشی
بر فراز آسمان ها

بر فراز آسمان ها

مثبت اندیشی

16متفکر بزرگ جهان درباره هدف از زندگی چه می‌گویند؟

هدف از زندگی چیست؟ یادم می‌آید، این سؤال را وقتی همه‌ی خانواده دور هم شام می‌خوردیم، خواهرم از پدر پرسید و فکر می‌کنید پدرم در جواب چه گفت؟ «چرا همچین سؤال سختی می‌پرسی؟» بله! این هوشمندانه‌ترین جوابی بود که شاید پدرم می‌توانست در پاسخ به پرسشی بدهد که خودش هم دقیقا جوابش را نمی‌دانست!

این پرسش و هزاران پرسش دیگر درباره‌ی هدف از زندگی ممکن است ذهن شما، من یا هر کس دیگری را به خودش مشغول کند. چرا اینجاییم؟ ماهیت زندگی چیست، پول در آوردن و پول خرج کردن؟ چرا ۱۵‌-‌۱۶ سال از عمرمان را صرف درس خواندن می‌کنیم، حدود ۸۰۰۰۰ ساعت کار می‌کنیم و در نهایت چرا تولید مثل می‌کنیم و چرا بعد از ما نسل بعدی و نسل بعدترش هم همین کار را ادامه می‌دهند و این روند همچنان ادامه دارد؟ اگر دلیل هیچ‌کدام از اینها را نمی‌دانیم، پس چرا انجام‌شان می‌دهیم؟

باید هدف بزرگ‌تر و ارزشمندتری وجود داشته باشد. با من موافق نیستید؟

برای رسیدن به پاسخ مناسب‌تر به سؤال «هدف از زندگی‌ چیست؟» و رفع ابهامات بیشتر درباره‌ی این سؤال‌ با ما و این نوشته همراه باشید. قصد داریم پاسخ ۱۶ نفر از کسانی را که به این پرسش پاسخ گفته‌اند و به نظر می‌رسد هدف از زندگی خود را یافته‌اند، با هم بخوانیم. از تمام این افراد فقط یک سؤال پرسیده شده: «هدف از زندگی چیست؟» و باید اعتراف کنم که بسیاری از پاسخ‌ها فراتر از یک جواب هستند. دوستان عزیزم توصیه می‌کنم جواب لومینیتا را با دقت بخوانید، من هنوز هم هر بار جوابش را می‌خوانم به شدت تحت تأثیر قرار می‌گیرم.



۱. دالایی لاما (The Dalai Lama)

هدف از زندگی شاد بودن است

«شادبودن، هدف واقعی زندگی است.»

قدیسی به نام دالایی لاما، با نام تنزین جیاتسو، در حال حاضر رهبر بوداییان تبت است. دالایی لاما در واقع لقبی است که به رهبران بوداییان داده می‌شود، تنزین جیاتسو یک طبیب روح است و پیام همیشگی‌اش صلح و شفقت برای تمام مردم دنیاست.

«من معتقدم هدف واقعی زندگی، شاد بودن است. هسته‌ی وجودی ما قناعت است و من با توجه به تجربه‌ی ناچیزم دریافته‌ام، هر چه بیشتر به خوشحالی دیگران توجه کنیم، احساس خوب‌تری درون‌مان ایجاد می‌شود. حس محبت به دیگران خودبه‌خود ذهن را آرام می‌کند و ترس و ناامنی از شما دور می‌شود و این احساس به شما قدرت می‌دهد با هر گونه مانعی که با آن روبه‌رو می‌شوید، مقابله کنید و این منشأ اصلی موفقیت در زندگی است، چون ما تنها موجودات روی زمین نیستیم. این اشتباه است که همه‌ی آرزوهای‌مان در شادمانی خودمان خلاصه شود. البته نباید بیرون از خودمان به دنبال خوشحالی باشیم، این رمز گسترش آرامش درونی است.»



۲. استیو پاولینا (Steve Pavlina)

«هدف از زندگی، کشف و تجربه است.»

استیو پاولینا در ۱۹ سالگی در یک سلول انفرادی زندانی شد، ولی تصمیم گرفت به دنبال رشد شخصیتی خود برود. در نهایت، تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین وبلاگ‌نویسان موفق دنیا در زمینه‌ی توسعه‌ی فردی شد. اگر می‌خواهید سری به وبلاگ او بزنید توصیه می‌کنم حتما وقت‌تان را تنظیم کنید، چون محتوای وبلاگ او به شدت اعتیادآور است.

۳. بایرون کیتی (Byron Katie)



«برای درک بهتر اینکه هدف از زندگی چیست، باید بدانیم واقعا هدف از زندگی چه چیزی نیست.»

بایرون کیتی فردی به شدت افسرده بود که دست به خودکشی هم زده بود، اما زمانی‌ که به درستی درک کرد چگونه می‌تواند زندگی‌اش را تغییر دهد، توانست به تمام رنج‌هایش غلبه کند. چیزی که او درک کرده بود این است: «زمانی‌‌ که افکار بد را باور کنید، باعث ناراحتی‌تان می‌شوند، اما اگر به آنها اهمیت ندهید دیگر رنج نمی‌برید. این یک فرآیند بسیار ساده و در عین‌حال بسیار قدرتمند است، اما مطمئن باشید، جواب می‌دهد! من به شدت توصیه می‌کنم که فقط «خوب» فکر کنید».



۴. کریس گیل‌بیو (Chris Guillebeau)

هدف از زندگی شاید یک جفت چکمه و گربه‌ ها باشند

«هدف از زندگی، شاید یک جفت چکمه و گربه‌ها باشند.»

جواب کریس شاید کمی عجیب باشد، اما تعجب نکنید، چون خودش هم آدم خاصی است. او نمونه‌ی زنده‌ و واقعی کسی است که می‌تواند به شما ثابت کند دلیلی ندارد، در زندگی از همان رویه‌ای پیروی کنید که دیگران پیروی می‌کنند. لزومی ندارد مثل دیگران باشید. این مرد یاغی معتقد است اگر بخواهی، می‌توانی اجازه ندهی هیچ عامل بیرونی تو را محدود کند و بال و پرت را ببندد. این مرد تمام کشور های دنیا را دیده است، هر ۱۹۳ کشور جهان را، پس طبیعی است که حداقل یکی دو راز درباره‌ی زندگی بداند. می‌توانید ویدیو او به نام چکمه‌ها و گربه‌ها (boots and cats) را در یوتیوب ببینید.

۵. کریستی ماری شلدون (Christi Marie Sheldon)

«تنها هدف زندگی که‌ می‌‌تواند ارضاکننده‌ی روح آدمی‌ باشد، عشق است. اجازه بدهید آنچه روح‌تان را لبریز از شادمانی می‌کند راه را به شما نشان‌ بدهد. این تمام کاری است که باید انجام بدهید؛ فرصت‌ها را رهبری کنید!»

کریستی مهارت جالبی دارد. فقط کافی است به یک نفر نگاه کند تا بفهمد او هدفی در زندگی‌اش دارد یا نه. او یک انرژی درمان‌گر پیشرو و همین‌طور یک متخصص کشف و شهود است. رسالت او در این جهان فرستادن عشق و انرژی مثبت برای همه‌ی انسان‌هاست!



۶. متیو سیلور (Matthew Silver)

«خداوند به ما قدرت تصمیم‌گیری و اراده داده است، اما باید از قلب‌مان برای یافتن آن استفاده کنیم.»

اگر روزی در شهر نیویورک مردی را دیدید که زیرپوشش را دور یک حیوان پیچیده و پرسه می‌زند، آهنگ‌های سرگرم‌کننده می‌سازد و به شما می‌گوید دم را غنیمت بشمارید، بدانید متیو را دیده‌اید! او یک آرتیست خیابانی شناخته‌شده‌ است، اما معمولا با یک دیوانه اشتباه گرفته می‌شود. به جرأت می‌توان گفت، متیو که پیام‌آور عشق و زندگی کردن در لحظه و اکنون است در شهر شلوغ و بی‌دروپیکری مثل نیویورک از همه عاقل‌تر به حساب می‌آید.

۷. رالف اسمارت (Ralph Smart)

هدف از زندگی تبدیل شدن به بهترین نسخه خود است

«باور دارم هدف از زندگی این است که به بهترین نسخه‌‌ی خودمان تبدیل شویم.»

رالف کسی است که عمیقا در مفهوم زندگی غرق شده است و ما را تشویق می‌کند از تمامی تصورات و ادراکات فراتر برویم. او از طریق کانل یوتیوبش به نام اینفینیت واترز (Infinit Waters) به افراد کمک می‌کند تا بتوانند آگاهی خود را گسترش دهند و پتانسیل واقعی خود را به کار بیاندازند.



۸. پارکر هسر (Parker Heuser)

«هدف از زندگی کشف محیط اطراف‌تان است، کشف خودتان و آنچه آموخته‌اید. پیرو قلب‌تان و تکامل معنوی خود باشید.»

پارکر و دوستانش، الکسی، گمبل و مکس گاتفیلد، افراد پرانرژی در زندگی هستند! افراد زیادی در شبکه‌های اجتماعی از ویدیو‌های ماجراجویانه‌ی و پراشتیاق آنها برای سرگرمی الهام می‌گیرند. می‌توانید ویدیوی «۳سال مسافرت در ۳ دقیقه» آنها را ببینید و لذت ببرید. این ویدیو حال شما را خوب می‌کند و سر شوق‌تان می‌آورد.

می‌خواهم کمی درباره‌ی پاسخ پارکر با شما صحبت کنم؛ دوستان عزیزم محیط اطراف‌تان را کشف کنید، درباره‌ی جهان بیاموزید، هر کشور دیگری را که می‌توانید ببینید، دانش خود را با درک سازوکار ذهن و اینکه چگونه می‌توانید توانایی ذهن و استعدادتان را بالاتر ببرید، گسترش دهید. خودتان را کشف کنید، ببینید به چه چیزهایی علاقه دارید؟ چه چیزی برای‌تان خوب است؟ بزرگ‌ترین تفریح‌تان چیست؟ آیا به معنای واقعی زنده هستید و زندگی می‌کنید؟ پیرو قلب خود باشید، کارهایی را انجام دهید که خوشحال‌تان می‌کند، روح‌تان را مثل یک پروانه پرواز دهید و مثل یک جسم شناور، احساس سبکی کنید و در نهایت با آگاهی حقیقی در پی تکامل معنوی خود باشید.

واقعیت انسان روح اوست، نه جسم مادی‌اش و زندگی که ما می‌شناسیم فقط یک گام به سوی تکامل معنوی بشری است؛‌ بنابراین هدف از زندگی این است که برای بهتر شدن هر کاری که می‌توانیم انجام دهیم و در نهایت با آگاهی حقیقی خود را برای زندگی بعدی آماده کنیم.



۹. بری دونپورت (Barrie Davenport)

«هدف از زندگی، آگاهانه و عاشقانه زیستن در لحظه است، بی‌پروا عشق ورزیدن، همیشه آموختن و به دنبال ماجراجویی و رشد بودن و گسترش صلح و مهربانی در تمام طول مسیر زندگی.»

بری مشتاق کمک به افرادی است که می‌خواهند خودشان را پیدا کنند. او به آنها کمک می‌کند شور و اشتیاق بیشتری در زندگی داشته باشند. توصیه‌های عملی و کاربردی او به افراد کمک می‌کند، الهام‌بخش روح خود باشند و آنها را برای حرکت در مسیر مورد نظرشان هدایت می‌کند.

۱۰. گری واینرچوک (Gary Vaynerchuk)

هدف از زندگی میراثی است که مثل ستاره‌ی شمالی همه‌ی خانواده‌ی مرا در آینده هدایت خواهد کرد

«هدف از زندگی میراثی است که مثل ستاره‌ی شمالی همه‌ی خانواده‌ی مرا در آینده هدایت خواهد کرد.»

گری مؤسس یک کمپانی سریال‌های بلند و کارفرمای یک رسانه‌ی اجتماعی است. او عاشق به واقعیت تبدیل کردن احساسات است. تمام سعی او این است که به انسان‌ها نشان بدهد در این عصر اینترنت هیچ بهانه‌ای برای انجام ندادن کارهایی که خوشحال‌مان می‌کند وجود ندارد.

۱۱. جاستین ماسک (Justine Musk)

«هدف از زندگی ترویج استعداد‌ها و موهبت‌های خود و تلاش برای کسب دانش درونی و ارتقا روح‌‌تان در تمام مدت عمر است: این هدف، چیزی است که شما زمانی و در جایی انجامش می‌دهید و ماهیت شما را نمایان می‌کند. این خدمتی است که دیگران به شما می‌کنند. مراقبت از خودتان در واقع مراقبت از جهان است.»

کسی که زندگی را اینگونه می‌بیند، شخصی است که تصادف اتومبیل او را بیدار کرد. وقتی ۸ سال از زندگی مشترکش با کارآفرین برجسته، ایلان ماسک گذشت، او حس کرد که نقش او فقط یک همسر خوشگل و جذاب در حاشیه است. پس تصمیم گرفت در سایه‌ی همسر موفقش نماند و خودش رهبر داستان زندگی خود باشد و امروز او یک نویسنده‌ی با استعداد، قدرتمند و پرشور است.



۱۲. الکس بلک ول (Alex Blackwell)

«هدف از زندگی عشق ورزیدن بدون توقع و رسیدن به این باور است که شما همیشه شایسته‌ی دریافت عشق هستید.»

الکس در آستانه‌ی طلاق دریافت که باید تغییرات اساسی در زندگی‌ خود ایجاد کند. هر چند او نتوانسته بود ازدواجش را نجات دهد (و آن را تبدیل به یک چیز خوشحال‌کننده کند)، اما تصمیم گرفت تجربیاتش را در اختیار دیگران قرار بدهد. او در وبلاگ خودش، آشکارا و صادقانه تجربیات سفرهایش را برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی با دیگران به اشتراک می‌گذارد.

۱۳. ویل مایکل (Will Mitchel)

هدف از زندگی خودشکوفایی است

«هدف از زندگی، خودشکوفایی است؛ شکل دادن جهان در نگاه‌مان از طریق دستیابی به آنچه پتانسیل واقعی ماست.»

ویل از ۱۲ سالگی و از زمانی که مدرسه می‌رفت کسب وکار خود را ساخت، او یک کارآفرین اینترنتی است و هم اکنون با بهترین دوستش، کایل اشنرودر، «بروس استارت‌آپ» را با هدف کمک به کاریابی و ساختن کسب و کار موفق برای افراد راه‌اندازی کرد. پیام اصلی این استارت آپ این است: شما نیازی به کار ندارید.

۱۴. جاشوا بیکر (Joshua Becker)

«هدف از زندگی، خدمت به دیگران است.»

چند سال پیش، جاشوا و خانواده‌اش از شر بیش از ۷۰درصد از اموال و دارایی‌های خود خلاص شدند. آنها دریافته بودند چیزهای کمتر به معنای زندگی بیشتر است. حالا این معلم (گوروی) مینیمالیست به افراد در ساده‌تر کردن زندگی‌شان کمک می‌کند تا اجازه بدهند فضای بیشتری برای چیزهای واقعا مهم‌تر باز شود.



۱۵. لومینیتا ساویز (Luminita Saviuc)

هدف از زندگی دوست داشتن حقیقی است

«هدف از زندگی دوست داشتن حقیقی است.»

او کیست؟ لومینیتا در هدف خلاصه می‌شود. کلمات او که حاصل معرفت و حکمت هستند، مانند یک عصای جادویی قلب مردم سراسر جهان را لمس می‌کند. اگر هنوز او را نمی‌شناسید توصیه می‌کنم مقاله‌ی محبوب او را با عنوان «۱۵ چیزی که برای شاد بودن باید ترک‌شان کنید» بخوانید که بیش از ۱/۲ میلیون بار در فیس بوک به اشتراک گذاشته شده است.

هدف از زندگی چیست؟ عشق… عشق حقیقی. به یک عاشق واقعی تبدیل شوید و آنگاه از خود پرتو‌های عشق را به اطراف بتابانید. به کسانی‌ که دوست‌تان دارند، عشق بورزید و همین‌طور به کسانی‌که دوست‌تان ندارند! لازم نیست حتما سزاوار عشق ورزیدن باشند، باید عشق بورزید، چون این تنها چیزی است که می‌توانید به دیگران ببخشید. به دنبال فرصت برای عشق ورزیدن باشید، بدون توجه به اینکه در کجا یا مشغول چه کاری هستید. شاید نتوانید به کسی کمک کنید، اما می‌توانید یک عشق پرقدرت را بعد از چیزهایی که می‌بینید و انجام می‌دهید، حس کنید.

زندگی عشق است و عشق زندگی است، وقتی عشق بیشتری در رگ‌های ما جاری‌ شد، تبدیل به نشاط بیشتر می‌شود، دید ما را روشن‌تر می‌کند و این وقتی ساده‌تر می‌شود که نه تنها به قلب و روح‌خودمان، بلکه به قلب و روح هر موجود زنده‌ای که روی این سیاره زندگی می‌کند، متصل شویم.

در وهله‌ی اول ممکن است آدم‌ها بسیار متفاوت از یکدیگر به‌ نظر برسند، اما هسته‌ی وجودی همه‌ی ما یکسان است. هسته‌ی وجودی همه‌ما یکی است، همه‌ی ما از یک مسیر عمیق و قدرتمند با یکدیگر در ارتباطیم. اساس هسته‌ی وجودی ما یکسان است، همه‌ی ما از یک نوع نژاد بشر هستیم.

هیچ جدایی به جز جدایی که در ذهن ما و از روی ترس از وابستگی شکل می‌گیرد، وجود ندارد. اگر اجازه بدهیم عشق به قلب‌مان بازگردد، همه با عشق یکی می‌شویم و زندگی‌مان از همان نقطه دوباره آغاز می‌شود، پس این خود ما هستیم که دنیای اطراف‌مان را می‌شناسیم و در نهایت درک می‌کنیم که ما در این جهان زندگی می‌کنیم و این جهان هم در ما خلاصه می‌شود… همه‌ی ما یکی هستیم.




۱۶. برندان بیکر (Brendan Baker)

«هدف از زندگی ساختن چیزی متفاوت است، متفاوت و مثبت!»

برندان در جوانی در شغلش به موفقیت رسید. او خیلی زود دریافت، رسیدن به موفقیت لزوما رسیدن به شادمانی برابر با دیگران نیست. مفهومی که او به آن دست یافت باعث شد به دیگران در جهت منافع‌شان کمک کند.

این می‌تواند به معنای چیزی متفاوت در یک فرد، جامعه، محیط زیست یا کل جهان باشد. زندگی واقعی زمانی آغاز می‌شود که به هدف والاتری، فراتر از خودتان متصل می‌شوید.

سؤال بزرگی که در پاسخی ساده نهفته است

ممکن است هدف از زندگی، سؤال دشواری به نظر برسد (پدرم تنها کسی نیست که جواب این سؤال را نمی‌دانست). بسیاری از ما احتمالا زمان بیشتری را صرف فکر کردن به این پرسش خواهیم کرد.

اما با نگاهی به پاسخ‌های داده شده، می بینیم چندان هم پیچیده به نظر نمی‌رسد. خدمت به دیگران، عشق بی‌قید و شرط، تصور کردن و درک همه‌ی پتانسیل وجودی‌مان. همه‌ی اینها در یک چیز خلاصه می‌شود: احساس خوب!

وقتی خوب درباره‌اش فکر کنیم، می‌بینیم چه چیزی بهتر از حس شور و شوق و داشتن هیجان در کل زندگی است؟ اینکه کسی را دوست داشته باشیم و بدانیم که او هم ما را دوست دارد؟ چه چیزی بهتر از حس زنده بودن، آزادی و پرانرژی بودن در تمام زندگی است؟

برای من، وجود هزاران هزار احساس خوب که در تمام مدت عمرم در این سیاره وجود دارد، دلیل خیلی خوبی برای زندگی است.

برگرفته از: finerminds

بزرگ مردی به نام جبار باغچه بان

بیوگرافی جبار باغچه بان، بنیان‌گذار مدرسه ناشنوایان

جبار باغچه بان

 

جبار باغچه بان

بیوگرافی جبار باغچه بان، بنیان‌گذار مدرسه ناشنوایان
میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچه‌بان (۱۲۶۴، ایروان – ۴ آذر ۱۳۴۵، تهران) بنیان‌گذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران در تبریز است. او همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران می باشد.
 
نام اصلی : میرزا جبار عسگرزاده

زمینهٔ کاری : مبتکر آموزش ناشنوایان در ایران، پایه گذار آموزش و پرورش پیش دبستانی و از پیشگامان شعر و ادبیات کودکان.

زادروز : ۱۲۶۴

ایروان, امپراتوری روسیه

فوت : ۴ آذر ۱۳۴۵تهران

فرزندان : ثمین باغچه‌بان . ثمینه باغچه‌بان و پروانه باغچه‌بان

زندگینامه

جبار عسگرزاده، معروف به جبار باغچه بان، در سال ۱۲۶۴ شمسی در ایروان، از ایالات قفقاز، به دنیا آمد. پدر و جد وی از اهالی تبریز بودند. پدرش قناد، معمار و مجسمه ‌ساز بود و در نقل داستانهای کهن و اشعار شاهنامه تبحر داشت. مادربزرگش، “بنفشه”، زنی باکفایت، طبیب محل و شاعره بود. این دو نقش مهمی در پرورش استعدادهای هنری و خلاقیت جبار داشتند. تحصیلات وی به شیوه سنتی و مکتبخانه‌ای بود. او در پانزده سالگی مجبور به ترک تحصیل شد و به حرفه ‌های پدرش روی آورد و در سال ۱۲۸۴ شمسی، به دلیل درگیریهای مذهبی، به زندان افتاد. در آنجا، هفته‌ نامه “ملانهیب” و سپس “ملاباشی” را می ‌نوشت و مصور می‌ کرد و به کمک همزنجیر و همبندش برای فروش به خارج از زندان می ‌فرستاد. زندان در افکار و معتقدات او تغییرات بنیادی پدید آورد و از آن پس، با عشق به آرمان صلح و انساندوستی، فعالانه وارد زندگی فرهنگی و اجتماعی شد. باغچه ‌بان در اواخر عمر، “جمعیت سلام” یا “گرامیداشت” را با نیت تشویق مردم به تجلیل از نیکوکاران در زمان حیاتشان، تأسیس کرد و جزوه “آدمی اصیل” را در این باره منتشر ساخت. وی سر انجام در سال ۱۳۴۵ درگذشت.

آغاز فعالیتهای ادبی

باغچه ‌بان تعلیم و تربیت زنان و کودکان را مهم می‌ شمرد و به رغم مخاطرات موجود، پنهانی به تدریس سرِخانه دختران می ‌پرداخت. از اولین آثار او برای کودکان داستانهای منظوم “قیزیللی یاپراق”(برگ زراندود) و “بایرامچیلیق”(مژده ‌رسانی عید) بوده است. این آثار، با نام جبار عسکرزاده، متخلص به عاجز، درسال ۱۲۹۰ شمسی در ایروان چاپ شد. وی، در همین اوان، با نوشتن مقالات و سرودن اشعار، همکاری خود را با روزنامه فکاهی “ملانصرالدین” آغار کرد و در سال ۱۲۹۱ شمسی به نشر هفته ‌نامه فکاهی “لک‌ لک” در ایروان پرداخت.

باغچه بان در ایران

میرزا جبار با آغاز جنگ بین ‌الملل اول و کشمکشهای خونین میان مسلمانان و ارامنه، ناگزیر به ترکیه مهاجرت کرد. در آنجا، ابتدا تحویلدار و سپس فرماندار شهر ایگدیر شد؛ ولی چندی بعد ناگزیر به قفقاز بازگشت. وی در سال ۱۲۹۷ شمسی، در شهر نوراشین، از توابع ایالت ایروان، مدرسه‌ای تأسیس کرد که به علت آشفتگی اوضاع دیر نپایید. در سال ۱۲۹۸ شمسی، بر اثر شدت گرفتن خونریزیها در قفقاز، با خانواده خود به ایران آمد.

باغچه ‌بان خدمات فرهنگی خود را، به عنوان معلم کلاس اول، در مدرسه “احمدیه” مرند آغاز کرد و دیری نگذشت که نحوه کار وی و پیشرفت شاگردانش جلب توجه نمود. اولین اثر او در ایران نمایشنامه “خرخر” بود که برای شاگردانش نوشت و در مدرسه اجرا کرد. در ایران زمان، امتیاز تأسیس یک دبستان دخترانه را گرفت؛ ولی، به سبب مخالفتهای متعصبان، موفق به افتتاح آن نشد.

اقدامات نوین آموزشی

میرزا جبار در سال ۱۲۹۹ شمسی، به جهت حسن شهرتش، بنا به دعوت رئیس فرهنگ آذربایجان، به تبریز رفت و در آنجا به کار خود ادامه داد. در این زمان، با روش تازه خویش نوشتن کتاب اول را برای کودکان آغاز نهاد. وی برای تدریس مواد گوناگون درسی، وسایل سمعی و بصری ساخت و کتاب الفبای آسان را برای تدریس فارسی به ترک‌ زبانان بزرگسال نوشت. او، با همکاری همسر و همکارش، “صفیه میربابایی”، به تدریس دختران در کلاسهای مخصوص نیز موفق شد. وی، در این زمان، “جمعیت حمایت معلمین” و “جمعیت تئاتر” را تأسیس کرد و نمایشنامه‌های انتقادی، از جمله “حیات معلمین” و “اِرکک خالاقیزی”(خاله ‌قزی‌ نَر)، را نوشت.

تأسیس باغچه اطفال و آموزش به ناشنوایان

باغچه ‌بان در سال ۱۳۰۳ شمسی، بنا به پیشنهاد رئیس فرهنگ آذربایجان، کودکستانی به نام “باغچه اطفال” در تبریز تأسیس کرد و نام خانوادگی خود را از عسگرزاده به باغچه‌ بان تغییر داد. وی، برای کودکان، بازیها و کاردستیهای جدید و تزئینات و صورتکهای گوناگون ساخت و شعر، سرود و نمایشنامه نوشت، و به یاری همسرش، که با موسیقی آشنا بود، در کودکستان نمایشهای آهنگین اجرا کرد.

باغچه ‌بان درسال ۱۳۰۵، با توجه به حالات یک کودک ناشنوا در “باغچه اطفال” به فکر تدریس به ناشنوایان افتاد و کار تدریس به کر و لالها را با سه پسر ناشنوا آغاز کرد. وی در آموزش ناشنوایان هیچگونه تجربه قبلی یا دسترسی به کتاب و مقالاتی در این باره نداشت. او، در پرتو تجربه شخصی، به نقش مهم حس‌ باصره و لامسه در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. صداهای زبان فارسی را به دو دسته حنجره‌ای(آوایی) و تنفسی(بی‌آوا) و هر یک از این دو گروه را به ممتد و غیر ممتد تقسیم کرد. وی “الفبای دستی گویا” را، که در نوع خود در جهان بی ‌نظیر بوده است، بر پایه ویژگی صداها و شکل حرفها ابداع کرد. در این الفبا، بر خلاف بعضی الفباهای دستی دیگر، از یک دست استفاده می ‌شد. این نشانهای دستی، ضمن اینکه کمک به لبخوانی بوده، وسیله‌ای برای تعلیم و اصلاح تلفظ نیز می باشد.

 

کودکستان شیراز و چند نمایشنامه انتقادی

باغچه ‌بان، به‌ رغم خدمات فرهنگیش، مجبور به ترک تبریز شد و در سال ۱۳۰۶ به دعوت رئیس فرهنگ فارس به شیراز رفت. در همان سال، “کودکستان شیراز”را تأسیس کرد و به نوشتن شعر، چیستان و نمایشنامه‌های گوناگون پرداخت که، از آن میان، مجموعه شعر زندگی کودکان و نمایشنامه “گرگ و چوپان” را در سال ۱۳۰۸ و نمایشنامه “پیروترب‌ و خانم‌ خزوک” را درسال ۱۳۱۱ خود مصور و چاپ کرد و وسایل و بازیهای گوناگونی برای پرورش حافظه، حواس و اندامهای تکلم ساخت. برنامه کودکستانش شامل ورزش، گردش در کوه و صحرا، تمرین رختشویی، تعلیم بنایی و خشت ‌زنی و مجسمه سازی و کار بافتنی و آداب معاشرت و غیره بود. در همین زمان، کار تئاتر را نیز ادامه داد و با همکاری “نصرالله شادروان”، چندین نمایشنامه انتقادی به صحنه آورد. از این رو می‌ توان گفت که در دهه اول قرن چهاردهم در ایران از نظر آغاز آموزش و پرورش ابتدایی و آموزش کودکان استثنائی و ایجاد فرهنگ و ادبیات کودکان برجستگی چشمگیری داشته ‌است.

از کارخانه سیگارپیچی تا اختراع سمعک استخوانی

در پایان سال ۱۳۱۱، باغچه ‌بان به تهران آمد. او قصد داشت مؤسسه‌ای برای پژوهشهای روانشناسی و تربیتی تأسیس کند که به دلیل نداشتن پشتیبانی مادی و معنوی از آن منصرف شد. در این ایام، ناگزیر مدت کوتاهی در یک کارخانه سیگارپیچی مشغول کار شد.

در آذر ۱۳۱۲، جبار، با چاپ اعلانی در روزنامه اطلاعات درباره آموزش ناشنوایان، اولین کلاس ناشنوایان را، در مطب دوستش، با یک شاگرد، دایر کرد. تعداد شاگردان به تدریج به پنج نفر افزایش یافت. در پایان سال تحصیلی، وزارت فرهنگ، با احساس رضایت از نتیجه آموزش ناشنوایان، ماهانه‌ای به مبلغ چهل تومان برای دبستان مقرر داشت و “دبستان کر و لالها” رسماً آغاز به کار کرد. در همان سال، باغچه ‌بان “تلفن گنگ” یا “سمعک استخوانی” را اختراع کرد و به ثبت رسانید. این سمعک وسیله انتقال صوت از طریق دندان به مرکز شنوایی است.

تأسیس جمعیت حمایت از کودکان کر و لال

در سال ۱۳۱۴، وزارت فرهنگ “دستور تعلیم الفبای” عسگر زاده را منتشر کرد که بعدها نیز از روش پیشنهادی در آن (روش باغچه‌بان)در کلاسهای دبستانی و بزرگسالان استفاده می‌ شد. درسال ۱۳۲۲، با کمک افراد خیر، “جمعیت حمایت کودکان کر و لال کور” را در تهران تأسیس کرد که در تیر ۱۳۲۳ به ثبت رسید و بعدها کلمه کور از عنوان آن حذف ‌شد. در بهمن همین سال، ماهنامه زبان را منتشر کرد و در آن روش تازه خویش را در اختیار آموزگاران کلاس اول گذاشت. کتابهای اول دبستان و کتاب “سرباز” را، با روش تازه، در همین سال منتشر کرد.

اولین گام در تربیت رسمی معلمان کودکان استثنائی

در اسفند ۱۳۲۸، اساسنامه و برنامه کامل و دقیق تحصیلات پنجساله ناشنوایان برای آموزش زبان و حرفه، روش شفاهی توأم با الفبای دستی گویا، به کوشش باغچه ‌بان، تهیه و به تصویب رسید. او، درسال ۱۳۳۰، “کانون کر و لالها” را پایه ‌گذاری کرد. در سال ۱۳۳۲، نخستین کلاس تربیت معلم ناشنوایان را، با همکاری دانشسرای مقدماتی، در آموزشگاه خود تأسیس کرد و بدین ترتیب، اولین گام در تربیت رسمی معلمان کودکان استثنائی برداشته‌ شد.

زبان مصور

در سال ۱۳۴۳، کتاب حساب را برای کودکان ناشنوا و روش آموزش کر و لالها را برای آموزگاران نوشت. در کتاب اخیر، ضمن توضیح صداهای زبان فارسی و روش آموزش تلفظ و لبخوانی، اصول‌ “زبان مصور” را به تفصیل شرح داده است. زبان مصور مجموعه علایم بصری است که با استفاده از آن می ‌توان ساختار زبان را به ناشنوایان آموخت. در همین زمان، “گاهنامه”، وسیله‌ای بصری برای آموختن چگونگی بلند و کوتاه شدن روزها، را ساخت.آموزشگاه باغچه ‌بان، در زمان حیات وی، از هر نظر گسترده و مجهز شد. با اجرای برنامه تربیت معلم ناشنوایان، مدارس و کلاسهای ویژه و هنرستانها و کلاسهای بزرگسالان(اکابر) و باشگاهها و مراکز پژوهشی و خدمات ویژه، از جمله دوره‌های تربیت رابط ناشنوایان در تهران و شهرستانها تأسیس شد و ناشنوایان به مراکز آموزش عالی راه‌ یافتند.

آثار و تألیفات

از کتابهای شعر و نمایشنامه و داستانهای کودکانه‌ باغچه ‌بان به زبان فارسی ۹ اثر به چاپ رسیده و از جمله آثار چاپ نشده او در این حوزه نمایشنامه آهنگین “مجادله دو پری” می باشد. همچنین در روشهای تدریس خواندن و نوشتن و آموزش ناشنوایان، سیزده اثر از وی منتشر شده‌ است.

 

آثار به جا مانده از جبار باغچه بان عبارتند از:

زندگانی کودکانه

گرگ و چوپان

پیر و ترب

خانم خزوک

دستور تعلیم الفبا

بادکنک

الفبای خود آموز برای سالمندان

پروانتین کتابی

الفبا

اسرار تعلیم و تربیت

الفبای باغچه بان

برنامه کار یکساله

علم آموزش برای دانشسرای مقدماتی

الفبای سربازان

کتاب اول ابتدایی

رباعیات باغچه بان

خیام آذری

درخت مروارید

روش آموزش کرولال ها

حساب

من هم در دنیا آرزو دارم

بازیچه دانش

آدمی اصیل

بابا برفی

مروری بر رباعیات آذری خیام

آثار او به زبان ترکی بالغ بر دوازده کتاب بوده که از آن میان، ترجمه رباعیات خیام، به نام رباعیات آذری خیام، ارزش خاصی دارد. رباعیات باغچه ‌بان، که در سال ۱۳۳۷ به چاپ رسید، آیینه افکار و فلسفه زندگی اوست.

وفات

سرانجام میرزا جبار عسگرزاده باغچه بان، پس از عمری تلاش در راه اعتلای فرهنگ ایرانی، در روز چهارم آذرماه سال ۱۳۴۵، در ۸۱ سالگی چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت و در تهران به خاک سپرده شد. با مرگ او، کودکان استثنایی، دل سوزترین پدر خود را از دست دادند.

منبع : biographyha.com                 روحش شاد و یادش گرامی باد.